Web Analytics Made Easy - Statcounter

محرم به عاشورایش که می‌رسید، بازار قول و قرارها داغ می‌شد. عیار وجود رزمنده‌ها در بالاترین حالت خلوص خود قرار می‌گرفت. گرفتن اذن شهادت از حضرت سیدالشهدا (ع) در شبی که ماتم سراسر جهان را در آغوش گرفته بود، حس غریبی داشت و شهادتی که نصیب بچه‌ها می‌شد، غریبانه‌تر بود.

به گزارش خبرنگار ایمنا، دق‌الباب محرم برایشان نعمت بود.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

رزقشان برای حسین (ع)، لباس و شال مشکی بود و اشفع لنا هم ورد زبانشان. رخصت گدایی بود و فرصت توبه، بسیار. رسیدن به کربلا حرف اول و آخر همه دعاها بود. گویا برای رسیدن به حسینِ (ع) فاطمه (س)، در بهترین جای خط مقدم ایستاده بودند.

اشک برای حسین (ع) درمان زخم‌های ناشی از جراحت تیر، ترکش و خمپاره بود. بر سر و سینه می‌زدند چراکه ماه، ماه محرم بود، ماهِ جان فدای حسین (ع)، ماه من الغریب الی الحبیب و ماه حُر شدن. آه از آن ساعت‌هایِ العطش…جان به آن سلامُ علی الحسین‌های آخر…داد از آن عمود و تیر و مشک و زخم‌های کاری…
وای از شرمساری آب… هیهات از محرم… باز این چه شورش است که در خلق عالم است، باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است.

چه سقاهای بی‌دستی که سینه‌زن حسین شدند

لباسشان خاکی بود و سربندهایشان رنگی. نوشته‌های زرد رنگ روی همان سربندها حسابی هم دلبری می‌کرد. یا الله قوت قلبشان بود، یا حسین (ع) اعتبارشان و یا زهرا (س) پر از دعاهای مادرانه...

آخ من به قربان اشک‌های خاکی شما توی سجاده‌های خاکی‌تر از رنگ لباستان، شما که ساکنان خاکریز و سنگر بودید و آواره کوی حسین (ع) شدن، پناه امنتان بود. او که با شنیدن نامش در روضه‌ها، قلب‌هایتان مچاله می‌شد و چشم‌هایتان نم‌دار.

چه سرها که سر در گریبان شد در جبهه‌ها با نوای روضه محرم، چه سقاهای بی‌دست، سینه‌زن حسین (ع) شدند در آن روزهای محرم. چه هیئت‌های تک نفره و چند نفره توی گودال‌ها، عزادار پسر فاطمه (س) و علی (ع) شدند. چه حرف‌های دو نفره اشک شد و بارید و افتاد روی خاک طلایی طلائیه، روی شلمچه همیشه بی‌قرار کربلا و جایی حتی توی دوکوهه دوست‌داشتنی...

جبهه، بیعتی بود با مردی که سرش رفت

باید محرم باشد، باید نزدیک‌های غروب باشد، باید غروب پر از دلتنگی باشد، باید دلتنگی خیمه سنگینش را در دست‌ها بیاندازد و باید دست‌ها دست به سینه شود، باید خاک و خاشاک باشد، باید عزاداری یلان میهن برای مرد اول محرم باشد و اگر همه این باشدها، باشد چه غوغایی در جنوب به پا می‌شود. جنون جبهه و اوج و معراج لابه لای نوای لبیک یا حسین (ع)...

این عاشقی‌ها دیدن دارد. این خیمه زدن بین تیر، ترکش، خمپاره و تانک برای حسین (ع) تماشایی است. به راستی که بچه‌های جنگ همان‌ها که می‌شود فاتحان قله ایمان، خواندشان از دنیای دنی گذشتند. محرم برای مردان جبهه، میعادگاه تجدید بیعت بود. بیعت با آقایی که تا آخر پای عهدش ایستاد، پای حرف‌هایش، سرش رفت اما قول و قرارش نه...

اینجا محرم است، اینجا جبهه است و این‌ها پسران این خاک هستند. مردانِ مرد که راهشان از کربلای حسین (ع) می‌گذرد.

ایستادن تا شهادت

محرم به عاشورایش که می‌رسید بازار قول و قرارها داغ می‌شد. عیار وجود رزمنده‌ها در بالاترین حالت خلوص خود قرار می‌گرفت. گرفتن اذن شهادت از حضرت سیدالشهدا (ع) در شبی که ماتم سراسر جهان را در آغوش گرفته بود، حس غریبی داشت و شهادتی که نصیب بچه‌ها می‌شد، غریبانه‌تر بود.

تیر پشت تیر شلیک می‌شد و زخم روی زخم می‌افتاد. آن روز آخر حسین (ع) هم پر از جراحت بود، پر از زخم‌های عجیب.

زخم‌هایی که در ظاهر همه آن را می‌دیدند اما فغان از زخم‌های نشسته بر قلب فشرده حسین (ع). من به قربان وجودت اباعبدالله که ایستادی. سلام بر تویی که تا آخرِ آخر تا شهادت، عقب نیامدی.

چه خوب رزمنده‌های ما خواستند که جا پای تو بگذارند، چه خوب ایستادن را از تو مشق گرفتند، چه خوب شهادت را برگزیدند.

روزهایی که حسین (ع) بچه‌ها را یاری کرد

کاش مرتضی آوینی بیشتر برایمان روایت می‌کرد.کاش با صدای ملکوتی‌اش از خیمه‌های عزاداری گردان‌ها بیشتر می‌گفت. کاش مرتضی بیشتر از همیشه صدایش را در خلوت رزمنده‌ها می‌ریخت، درست جایی که آن‌ها خودشان را در بیابان‌های تاریک، زیر بیرق سیاه آسمان گم می‌کردند، همان لحظه که «با امر مولا من دل از دنیا بریدم، ای کاروان کربلا من هم رسیدم» حاج‌صادق آهنگران در گوش رزمنده‌ها می‌پیچید.

این روزها چقدر دلتنگ حرف‌های مرتضی آوینی عزیز هستیم و چقدر بی‌قرار صدایش وقتی واژه‌ها را دانه به دانه و با حوصله تمام، ردیف می‌کرد و با صبر هم می‌خواند آن‌ها را. چه زیبا از غسل زیارت می‌گفت، از تیمم با خاک، از اینکه هر کس هوای کربلا دارد، بیاید.

کاش برایمان بیشتر می‌گفت از خیمه‌های دیدنی گردان‌ها آن لحظه که صدایش با صدای حاج‌صادق آهنگران و سینه‌زنی بچه‌ها به هم گره می‌خورد و اشک رزمنده‌ها بی‌هوا می‌افتاد و گم می‌شد.

چقدر دلتنگ آن روزها هستیم، روزهایی که ساکنان خاکریز از خاک به افلاک رسیدن را از حسین (ع) و یارانش الگو می‌گرفتند. روزهایی که سبقت برای خوب بودن بود و برای خوب ماندن و برای حسینی شدن.

همان روزها که بوی بهشت از کربلای حسین (ع) می‌وزید، روزهایی که حسین (ع)، خیلی از رزمنده‌ها را یاری کرد.

کد خبر 674350

منبع: ایمنا

کلیدواژه: جبهه محرم جبهه ها مراسم سوگواري اباعبدالله شهادت خيمه عزا سيدالشهدا خاکريز شهر شهروند کلانشهر مدیریت شهری کلانشهرهای جهان حقوق شهروندی نشاط اجتماعی فرهنگ شهروندی توسعه پایدار حکمرانی خوب اداره ارزان شهر شهرداری شهر خلاق برای حسین رزمنده ها بچه ها

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.imna.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایمنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۲۶۱۵۱۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

تفال به حافظ شنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳؛ المنه لله که در میکده باز است....

فرارو- فال گرفتن از آثار ادبی، از باور‌های کهن این مرز و بوم است. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان می‌بردند بهره‌ای از کلام حق دارند رجوع می‌شد. با این حال، اما در گذر زمان تنها تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه ما باقی مانده است.

المنه لله که در میکده باز است
زان رو که مرا بر در او روی نیاز است

خم‌ها همه در جوش و خروشند ز مستی
وان می‌که در آن جاست حقیقت نه مجاز است

از وی همه مستی و غرور است و تکبر
وز ما همه بیچارگی و عجز و نیاز است

رازی که بر غیر نگفتیم و نگوییم
با دوست بگوییم که او محرم راز است

شرح شکن زلف خم اندر خم جانان
کوته نتوان کرد که این قصه دراز است

بار دل مجنون و خم طره لیلی
رخساره محمود و کف پای ایاز است

بردوخته‌ام دیده چو باز از همه عالم
تا دیده من بر رخ زیبای تو باز است

در کعبه کوی تو هر آن کس که بیاید
از قبله ابروی تو در عین نماز است

ای مجلسیان سوز دل حافظ مسکین
از شمع بپرسید که در سوز و گداز است

شرح لغت: غرور: فریفتگی به حسن و دلیری در دلبری/ تکبر:گردن کشی.

تفسیر عرفانی:‌

۱- حتماً اوضاع بر وفق مراد شما خواهد شد و جای هیچ گونه نگرانی و اضطراب وجود ندارد. این دل مشغولی شما به علت وسواس و بی حوصلگی می‌باشد. پس توکل بر خدا کنید و سوره مبارکه السبا، آیه ۲۰ تا ۳۵ را با معنی و حضور قلب بخوانید که گشایش است.

۲- هیج کس از درد دل شما آگاه نیست و همه ریشخند می‌کنند.

۳- حضرت حافظ در بیت هفتم و آخر می‌فرماید:

زمانی که چشم به روی تو گشوده ام، مانند باز شکاری، از هر چه در جهان است، جز تو، چشم دوخته ام.

*‌ای یاران مجلس، از داغ دل حافظ ناتوان، تنها شمع اطلاع دارد که مانند وی می‌سوزد و می‌گذازد.

پس او نیز شما را خیلی دوست دارد و تردید شما ابدا موردی ندارد.

تعبیر غزل:

شکر خدای را به جا بیاور که در‌ها به رویت گشوده خواهد شد و رویاهات با حقیقت پیوند می‌خورد. شخصی وارد زندگیت می‌شود که می‌توانی او را محرم راز‌های ناگفته خود بدانی و به او اعتماد کنی. او چشم تو را بر روی همه جهان می‌بندد و دیدگانت را تنها به روی زیبایی‌ها می‌گشاید. پس بی آنکه غم و اندوه به وجود خود راه دهی خود را برای آمدن او آماده کن.

دیگر خبرها

  • فهرست جبهه مردمی ایران قوی در مرحله دوم انتخابات مجلس
  • فهرست نامزد‌های جبهه مردمی ایران قوی در ۲۲ حوزه اعلام شد
  • می‌ترسم جنگ تمام شود و این زندگی ادامه داشته باشد!
  • آئین تجدید میثاق با شهید والامقام «مرتضی غلامی» درگناوه
  • سوگ مردم استان یزد در محرم شهادت امام جعفر صادق (ع)+ فیلم
  • توصیه تاریخی پادشاه عربستان به صدام حسین درباره جنگ با ایرانی‌ها (فیلم)
  • اولین فرمانده گردان در تیپ ۲۷ محمدرسول الله (ص) که بود؟
  • تفال به حافظ شنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳؛ المنه لله که در میکده باز است....
  • (ویدئو) توصیه تاریخی پادشاه عربستان به صدام حسین درباره جنگ با ایرانی‌ها
  • پراکنده شده ۳۲ کاندیدای تهران در پنج لیست انتخاباتی /کاندیدا‌های اشتراکی شانا و اُمنا چه کسانی هستند؟ +جدول